baran
imported
baran's feed
پسرِ 5 ساله ی ، یکی از فامیلامونو ختنه کردن... دیروز صبح باندا شو باز کردن از صبح گریه می کنه که... من این مدلی نمی خواستم!!!!!!!!!! =)))
baran
imported
baran's feed
غم اگر به کوه گویم بگریزد و بریزد/ که دگر بدین گرانی نتوان کشید باری/ نه چنان شکست پشتم که دوباره سر برآرم/ منم آن درخت پیری که نداشت برگ و باری
baran
imported
baran's feed
جسارت میخواهد/ نزدیک شدن/ به دورترین افکار زنی که/ درد بی کسی را/ به مسلخِ کوچه پس کوچههایِ شهر برده../ زنی که هر شب/ به پابوسِ کابوسهایِ مردانه میرود/ و سحر گاه/ لحافش را پر می کند/ از هق هقِ تنهایی بی مرزش../ هــــــــای روزگار لعنتی/ با دختران غریب خود چه میکنی؟؟؟
baran
imported
baran's feed
ببریدش سر ِ دست/ آنکه با جان ِ جوانان ِ وطن بازی کرد/ دستخوش هم بدهید/ آنکه زد چوب ِ حراج/ آبروی وطنم را/ بدهید آب دهند/ شاخۀ خشک ِ درخت ِ غم را/ این چه اوضاع ِ خرابی است که اینجا داریم/ این چه عدلی است که در رگهایش/ مرگ ِ انسان جاری است/ و جواب ِ مُردن/ تا همیشه آری است
baran
imported
baran's feed
"يکي بود" را باور کنيد
اما "يکي نبود" بعدش را فراموش کنيد.
دروغ محض است.
هميشه يکي در يادمان هست،
که جلوي احساسمان به ديگري را مي گيرد...
پس هميشه "يکي" هست...