آقا من یه شب رفتم جلسات این معتاد هایی که ترک کردن یا همون جلسات ان.ای،یکی بود خیلی جدی داشت خواب قبل از ترکش رو رو تعریف میکرد،میگفت یه شب خواب دیدم یه نور سفیدی اومد به خوابم اومد نزدیک تر دیدم ابوالفضل ه گفت فلانی اومدم نجاتت بدم منم با گریه گفتم آقا دست منو بگیر که آقا جواب دادند من که دست ندارم بیا ک..و بگیر،آقا جلسه رفت رو هوا